آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره
زندگی مشترکمونزندگی مشترکمون، تا این لحظه: 17 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره

آوا،صدای خوش زندگی

تا حالا مامانی رو دیدی که غذاشو به بچش نده؟؟؟

چند دقیقه پیش برای عصرانه به آواخانم به قول خودش بستنی مسقطی میدادم .وقتی که همه رو خورد وتموم کرد برای خودم یه ساندویچ درست کردم که بخورم .وروجک کوچولو هم دلش خواست منم چون عجله داشتم که برم کارامو انجام بدم مدام بهش میگفتم زود تر بخور تا من همشو نخوردم،بعداز چند بار که تکرار کردم یه دفه با بغض گفت تا حالا مامانی رو دیدی که غذاشو به بچش نده ؟اون موقع قیافه من این شکلی شد .بعدشم رفت تو اتاقش وگریه کرد.منم مات موندم که این بچه چی میگه.ساندویچ منو که خورد تموم کرد،دوباره براش ساندویچ درست کردم وخورد . عکسای این پست رو بعدا میزارم. عکسها اضافه شد البته باکلی تاخیر      اینجا اومده بودی تو اتاقت وبه من میگفتی نیا پیشم...
30 فروردين 1394

خدا حافظ ١٣٩٣

سلام به دختر گلم، الان که دارم این پست رو برات میینویسم یک ساعت مونده به سال تحویل امیدوارم تو سال جدید همیشه سالم وتندرست باشی ولبت همیشه خندون باشه.وهمینطور همه دوستای نینی وبلاگی همیشه سلامت باشن،بهترینها رو براتون ارزو میکنم. دوستت دارم دخترنازم.سال نو مبارک عزیزم ...
1 فروردين 1394

دخترم دیگه مهد نمیره

سلام عزیز مامان از ١٦دی که دوباره سرما خوردی و بردمت دکتر دیگه نفرستادمت مهد .از اول مهر تا حالا فکر کنم چهار یا پنج بار سرما خوردی وهر بارم کلی وزن کم کردی تا دوره دارو هات تمام میشد دوباره سرما میخوردی بعد از مشورت با دکترت نتیجه بر این شد که چند وقت شمارو مهد نفرستم و شکر خدا تو این چند وقت دیگه سرما نخوردی.خودت خیلی دلت میخواد بری مهد ولی نمیشه عشقم.ا
7 بهمن 1393

بابایی میرزا مامانی مریم(حاجی مامانی؛ حاجی بابایی)

سلام دختر نازم بابایی ومامانی هجدهم رفتن سفر حج عمره و این چند روز که ما خونه مامانی شون بودیم به شما خیلی خوش گذشت .امیدوارم سالم وسلامت برگردن امروز محرم شدن برای اعمال حج. حجشون قبول.
24 دی 1393

عکسای درهم برهم

  میانکاله 4 مهر 92   آوا جون والهه جون (دختر خاله بابا)     تولد داداش کیان(پسر دایی آوا ) 5 مرداد 93       عید فطر 93     آوا وعمو انوش        لباس های مامان دوز           پرنسس وکوچولو کچل اسباب بازی های محبوب آوا تو اون زمان        در حال بازی        یه خواب ناز     میانکاله شهریور 93       ...
20 آذر 1393
1070 49 27 ادامه مطلب

هدیه شیرین گندمک

تقریبا 2هفته پیش بابا آرمان برای دختر گلم گندمک خرید البته به سفارش گل دختری من هم طبق معمول همیشه ترکیبات محصول رو خوندم که دیدم بله همراه با روکش شکلاتیه و به آوا جون گفتم که  شما نمیتونی بخاطر آلرژی گندمکتو بخوری آواجون هم  قانع شد ونخورد بابا هم به آوا قول داد که در اولین فرصت براش گندمک بدونه روکش شکلات تهیه کنه که بعد از جستجوی فراوان موفق نشد و با شماره تلفنی که روی بسته بندی محصول بود تماس گرفت وپرسید که آیا همچین محصولی وجود داره ودر مورد حساسیت آوا  توضیح داد واون خانم هم کلی استقبال کرد از این موضوع وگفتن تا به حال کسی بخاطر کوچولوش با اونها تماس نگرفته وآدرس رو گرفتن وقرار شد که برای ما از نیشابور پست کنه ما هم خیل...
20 آذر 1393

فرودین 93

اولین روز فروردین93 خونه بابایی   اینم یه روزدیگه بازم خونه بابایی آوا جون وبهداد جون(پسر خاله بابا )کت امیررضارو پوشیده شیطون بلا (دخترم لباسهاتو خودم برات دوختم) رنگ پارچه ها روهم خودت انتخاب کردی عزیزم میگفتی (یکی سبز یکی هم بنفش باشه مامان)   عکسهای سیزده بدر در ادامه مطلب   حتما میدونین اینجا کجاست دیگه بله میانکاله       بهار خانوم بهداد جون عموآرش     ...
28 آبان 1393

دختر سه ونیم ساله من

هوارااااا هورااااااااا امروز دخترم سه ونیم ساله شده مبارکه عزیزم دختر گلم خیلی خانمه بدونه اجازه به چیزی دست نمیزنه اصلا حرفای بد بلد نیست هر اتاقی که بخواد بره اول در میزنه وقتی که بهش بگم یه خوراکی براش خوب نیست وضرر داره خیلی زود قانع میشه واصلا تو این مورد باهاش هیچ مشکلی ندارم (بخاطر آلرژی نمیتونه بعضی از خوراکیا رو بخوره). خیلی تمیزه  و وقتی که دست یا لباسش یکمی کثیف باشه زود باید بشوره(ولی خوب بجاش به سختی وسایلشو جمع میکنه که اونم دارم عادتش میدم بعد از بازی وسایلشو جمع کنه) دخترم به نسبت بچه های دیگه خیلی حرف گوش کنه . این اخلاقای که گفتم رو از خیلی وقت پیش همنجوری بوده شاید از وقتی که تونست راه بره واینور اون...
26 آبان 1393