بعد از کلی تاخیر فروردین 94
وای بلاخره تنبلی رو گذاشتم کنار و اومدم با کلی عکس.
یه روز مونده به سال تحویل شروع کردیم به خونه تکونی روز سختی بود من وبابا به کمک هم یه خونه تکونی حسابی انجام دادیم.حتما پیش خودت میگی چرا زودتر شروع نکردم به تمیزکاری آخه سرم خیلی شلوغ بود کلی سفارش دقیقه نودی داشتم چون مشتری ثابتم بودن نمیتونستم ردشون کنم .
شب سال تحویل هل هلکی یه هفتسین چیدم مثل همیشه ساده وکوچولو
ا
امسال عید چون بابا کلاس آنلاین داشت وسرش خیلی شلوغ بود خیلی نتونستیم بریم عید دیدنی .بیشتر روزا خونه بودیم.
.
برای سیزده بدر هم رفتیم باغ بابایی میرزا
آوا جون ودایی احمد
مامانی در حال پختن آش .
یه هفته بعد از سیزده بدر رفتیم میانکاله.میانکاله تو فروردین محشره.
طبق معمول آوا خانم برای عکس گرفتن همکاری نمیکنن.
کلبه عمو سمی
دایی جون محمود
موقع برگشت ماشین بابایی پنچر شد.ماشین ما هم باطریش اشکال پیدا کرد .
تو همین موقع که من خواستم ببرمت دستشویی تو داشتی کارملا میخوردی که یه تیکش پرید تو گلوت وای
هرکاری میکردم نفست نمیومد مردم وزنده شدم تا حالت جا اومد.
تو راه برگشت خوابت برد عزیزم
عزیزم خیلی دوستت دارم
آخر فروردین جشن عقد پسر خالم (عمو پیمان)بود
خندهای زورکی
این بود فروردین 94.