آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره
زندگی مشترکمونزندگی مشترکمون، تا این لحظه: 18 سال و 26 روز سن داره

آوا،صدای خوش زندگی

تولد 2سالگی

تولد 2سالگی شما رو دو روز زودتر برگذار کردیم که با تولد بابا آرمان هم زمان باشه آخه برای روزتولد شما برنامه میانکاله داشتیم. یه مهمونی شام خانوادگی که خانواده مامان وبابا بودن خیلی خوش گذشت. شاممون مرغ شکم پر ماکارونی ماهی بعد شام هم میوه وکیک وشیرینی هدیه تولدت هم نقدی بود دست همه درد نکنه از طرف مامان وبابا تبلت دوروز بعدش یعنی26 اردیبهشت رفتیم میانکاله به همراه خاله محبوبه وعموانوش.خاله سودابه(دختر خالم)وعمو ابوذر.خاله نسیم وعموسلمان(پسرخالم)وآیلین جون.دایی علی (پسر خالم)وآتی جون.عمو آرمین(پسر خالم)وبهسا جون.خیلی خوش گذشت لب آب یه تولد کوچولو برا شما گرفتیم.شما شمع فوت کردی و یکمی رقصیدی وعکس گرفتیم   ...
18 شهريور 1393
1353 43 20 ادامه مطلب

میانکاله15 فروردین 1392

            14 اردیبهشت 92 میانکاله با دوستان   ازسمت چپ آواوباباش.سیدطاهروپدر.زهرا خانم وپدر .عمو علیرضاومهتا خواهر زهراجون.آخری هم عمورضاوعروسک آوا     آواجون درحال گشت زدن     ...
18 شهريور 1393

بای بای بیبی

دخترنازم وقتی که 22 ماهت بود دستشویی رفتنو بهت یاد دادم اوایلش خودم میبردمت دستشویی هر باریکه تو دستشویی جیش میکردی یه جایزه میگرفتی .کمی که گذشت خودت یاد گرفتی وخودت میگفتی که ببرمت دستشویی.برای شب که خوشبختانه هیچ وقت مشکلی نبود و از نوزادی هم شبا پوشکتو خیس نمیکردی اینجوریبود که عسل مامان قبل 2 سالگی با بیبی خداحافظی کردی   همون موقع هم زمان دیگه به به هم نخوردی اولاش دوتاییمون اذیت شدیم ولی خیلی زود با این موضوع کنار اومدی قربونت برم من بعد از اون آروم آروم به شیشه شیر عادت کردی چون اصلا ماست وپنیر نمیخوردی مجبور شدم به شیشه شیر عادتت بدم عزیزم ...
30 مرداد 1393

برای نفسم

سلام نفسم نمیدونم الان که داری وبلاگتو میخونی چند سالته امیدوارم  همیشه سالم سر حال باشی وهیچ غصه ای تو دل کوچولوت نباشه عزیزم واینو بدون که مامان وبابا دوستت دارن جونم برات بگه......... اولین بار که گفتی بابا 9 ماهت بود. وقتی که برای اولین بار مامان گفتی و من از خوشحالی بال در آوردم10 ماه بودی عزیزم.من رفته بودم(.....)وشما پشت در بودی ومدام به در میزدی ومیگفتی ماما...ماما...وااااااییییی نمیدونی که چقدر خوشحال شدم.   وقتی که میرفتیم مهمونی جاییکه کسی رو نمیشناختی از بغلم جم نمیخوردی واگه مردی اونجا بود که دیگه بدتر کلا رابطت با آقایون خیلی خوب نبود جز چند نفر. کلا خیلی به من وابسته هستی بدونه من جایی نمی...
15 مرداد 1393

گل من

عکس بچگی های من وخاله جون فداش بشم چه نازه دخترم (جشن آرمین) چه عروس نازی!!!!!!!!!   دوتا دختر ناز آیلین جون و آوا جون                             لباسی که تنته رو تازه برات دوخته بودم شمام خیلی خوشت اومده بود هر کاری کردم از تنت در بیارم نزاشتی وآخرش با همون لباس خوابیدی.           عزیز دلم از اونجایی که شما برچسب خیلی دوست داشتی ماهم برای هر کار خوب...
25 تير 1393

بالاخره دندون!!!!!!!

دخملم بالاخره تو14ماهگی دندونای خوشگلت در اومد. چند بار بخاطر اینکه دندونات در نیومده بود بردمت دکتر.دکترت میگفت چون نشستن و راه رفتنت به موقع بود اشکالی نداره. روزی که دندونت در اومد رفته بودیم میانکاله.اونروز توی راه شما خیلی اذیت شدی عزیزم مدام گریه میکردی وهیچ جوری آروم نمیشدی ولی وقتی که رسیدیم آروم شدی وخیلی هم بهت خوش گذشت         وقتی که رفتیم لب آب شما خوابیده بودی نتونستم ازت عکس بگیرم ...
24 تير 1393