آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره
زندگی مشترکمونزندگی مشترکمون، تا این لحظه: 18 سال و 27 روز سن داره

آوا،صدای خوش زندگی

این روزهای اواجون

سلام به دختر گلم.   عزیزم باید مامان تنبلتو ببخشی هنوز موفق نشدم عکسای سال ٩٤رو برات بزارم.اخه خیلی سرم شلوغه.کارای خونه رسیدگی به شما انجام سفارش های خیاطی وقتی برام نمیزاره. جونم برات بگه عزیزم دیروز که همراه خاله جون رفته بودیم دکتر وقتی که تو اتاق دکتر بودیم یکی در زد وشماهم بجایی آقای دکتر جواب میدی بله بفرمایید.آقای دکتر هم همچین نگات کرد که من خجالت کشیدم . چند روز پیش رفته بودیم تو حیاط پیش بابا آرمان؛  بابا داشت تو حیاط لونه مرغ درست میکرد من اومدم بالا و شما تو حیاط موندی   بابا مشغول کارش وشماهم مشغول خراب کاری وقتی کار بابا تموم شد خواست سبزی هارو اب بده که متوجه میشه گل هایی که چندروز پیش کاشته بود نیست وقتی...
25 خرداد 1394

تولد

سلام به دختر نازم. عزیز دلم عمر مامان خیلی دوستت دارم. تولدت مبارک عزیزم ایشالله ١٢٠ ساله بشی دختر نازم.
26 ارديبهشت 1394

همه جور عکس.

این چند ماه خیلی تنبلی کردم.کلی عکس از آواجون دارم که نزاشتم . اگه دوست داشتین عکسای عسل مامانو ببینین بیاین ادامه مطلب...   وقتی که تو حال خودش داره برنامه میبینه.شهریور93     شهریور 93.     اینم اولین نقاشی که اواجون برای خانم مربی فاطمه کشیده بود. خورشید خانم که سه تا چشم داره       ماه رمضان 93 بعد افطار رفته بودیم دریا تنها وسیله بازی که سوار شد همین بود.     فدای دوتا دندونای نازش.     آیلین جون مثلا داره شمارو میخوابونه       دخترم عاشق لاکه &n...
16 ارديبهشت 1394

اولین کوتاه کردن مو.

اوایل اسفند 93 به اصرار گل دختری رفتیم آرایشگاه و موهای آواجون رو کوتاه کردیم. دخترم اصلا اذیت نکرد تازه کلی هم خوشحال بود .       مبارک باشه گلم ...
16 ارديبهشت 1394

تا حالا مامانی رو دیدی که غذاشو به بچش نده؟؟؟

چند دقیقه پیش برای عصرانه به آواخانم به قول خودش بستنی مسقطی میدادم .وقتی که همه رو خورد وتموم کرد برای خودم یه ساندویچ درست کردم که بخورم .وروجک کوچولو هم دلش خواست منم چون عجله داشتم که برم کارامو انجام بدم مدام بهش میگفتم زود تر بخور تا من همشو نخوردم،بعداز چند بار که تکرار کردم یه دفه با بغض گفت تا حالا مامانی رو دیدی که غذاشو به بچش نده ؟اون موقع قیافه من این شکلی شد .بعدشم رفت تو اتاقش وگریه کرد.منم مات موندم که این بچه چی میگه.ساندویچ منو که خورد تموم کرد،دوباره براش ساندویچ درست کردم وخورد . عکسای این پست رو بعدا میزارم. عکسها اضافه شد البته باکلی تاخیر      اینجا اومده بودی تو اتاقت وبه من میگفتی نیا پیشم...
30 فروردين 1394